سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمانی

از این طرف تا آن طرف

((از این طرف تا آن طرف))

ای بابا انگار این در گیری تمامی ندارد.خاطره ضجه های کودک فلسطینی که خانواده اش  در مقابل نگاهش کشته شدند،آزارم

می دهد.بیماران خرد سال فلسطینی بر اثر نرسیدن دارو بعد از شروع کوتاه تمام می شوند. مجلس عروسی در افغانستان به وسیله

بمب افکن ها با خاک یکسان می شود و بعد معلوم می شود که تنها یک اشتباه محاسباتی بوده .کمی آنطرف تر،قاره سیاه را می گویم،

کرکسی منتظر است تا کودک سیاه ،بی رمق آخرین نفس هایش را بکشد. در عراق دختران مسلمان در ابو غریب بی آبرو می شوند.

 وهر عراقی وقتی از خانواده اش جدا می شود، باید انتظار این را داشته باشد که دیدار دوباره اش با تکه پاره های بدن عزیزش باشد.

تا به حال تصور کرده ای که اگر دست وپای بریده عده ای کودک و بزرگسال را کنار هم بچینند چه صحنه ای می شود؟

بعضی از این چیزها اصلاً باور کردنی نیست. خوب چه می شود کرد، باز جای شکرش باقی است که در آن طرف دنیا، غرب را

می گویم، همه شادند. برج های بلند و زیبا چشمها را خیره می کنند . شهرهایشان چه شب های زیبایی دارد.شهرهایی پر از چراغانی

و نور با مردمانی شاد  که در کافی شاپ ها نوشیدنی می نوشند و با هم می رقصند و ........

خوب حق هم دارند آخر پشتشان به یک عالمه علم و صنعت و تکنولوژی گرم است.حالا می فهمم که چرا اینها همین ......

اسمش چی بود؟ آهان! جنبش سبزی ها چرا سنگ غرب را به سینه می زنند چه گناهی کرده اند بندگان خدا این ها هم می خواهند

شاد باشند.ولی اینکه ضجه های کودکان فلسطینی و نت های موسیقی کافی شاپ ها چطور با هم هماهنگ می شوند.و شهرت سینمای

هالیوود و بی آبرویی دختران مسلمان چه ارتباطی با هم دارند.و ارتباط  بین شیشه شراب سرخ و رگ های کودک سیاه چیست؟

و جنبشی ها چگونه این مسائل را برای خودشان حل کرده اند، نمی دانم. شاید اصلاً خبر ندارند. شاید هم به توصیه روانشناسان

نیمه پر لیوان را دیده اند و خیال خودشان را از این سؤال مزاحم راحت کرده اند. ولی باز آخرش نفهمیدم مقاومت کنیم یا در صلح و

سازش زندگی کنیم. دم از انقلاب و مکتب بزنیم یا اسلام آزاد همراه دموکراسی. غلط نکنم این قصه از اول دنیا بوده و تا آخر دنیا هم

تمامی ندارد.