سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمانی

اذا فسد العالِم فسد العالَم

آیت الله ممدوحی واستاندار

مدتی است که آقای هاشمی استاندار کرمانشاه شده است،و این آغاز فتنه کرمانشاه است در پی فاش شدن برخی فساد های کلان این فرد و نیروهای زیردستش نیروهای حزب الله دست به اعتراضاتی زده اند که متأسفانه به دلیل حمایت های آیت الله ممدوحی(نماینده مجلس خبرگان کرمانشاه) از این مفسد به جایی نرسیده است،همچنین ارتباط آقای هاشمی با جریان انحرافی جای پای او را در این استان محکم تر می کند،در ادامه در پی تلاش نیروهای حزب اللهی سابقه دوم خردادی و مشارکتی این استاندار فاش می شود،مدتی بعد هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چند مهره اصلی از مدیران و مرتبطین استاندار را در یک جلسه فحشاءو عده ای را هم به جرم فساد مالیِ دستگیر می کند. با کمال تأسف و تعجب همچنان حمایت های آیت الله ممدوحی از این فرد قطع نشده است.

 

و چون ماجرا می رود که به بی آبرویی استاندار و آیت الله ممدوحی بیانجامد باند قدرت استاندار با سو استفاده از اختیارات قانونی خود به دنبال سرکوب و دستگیری این معترضین مظلوم حزب اللهی افتاده

اطلاعات بیشتر را می توانید با کمی جستجو در اینترنت به دست آورید،و همچنین از وبلاگ هایی مثل حزب الله کرمانشاه، منذرون، البته توجه داشته باشید که وبلاگ های جعلی هم با نام حزب الله راستین به نشر اکاذیت در حمایت از استاندار مفسد می پردازند. که علی رغم دروغ پراکنی و ناسزا گویی به دیگران همچنان به فعالیت خود ادامه  می دهند.

لینک منذرون را که اطلاعات جالب توجهی را بیان کرده است را می توانید در پیوندهای این وبلاگ مشاهده کنید.


زندگی

زندگی را نباید سخت گرفت زندگی زیبا می گذرد اگر تو آن را تفسیر کنی،زندگی زییا می گذرد اگر اسیر آن نشوی زندگی سفر به سوی جاودانه هاست.


آسمان بی ستاره


بوی تکنولوژی می دهد این روزگار شهرها پر از چراغانی و نور و سالهاست شب هامان بی ستاره شده است وقلب هایمان از احساس خالی چقدر شبیه است داستان آسمان وقلب هایمان من دشمن تکنولوژی نیستم،اما راه را گم کرده ایم،تکنولوژی هم اسیر دست من وتوست وهنوز هم اگرقلبت را از این نورهای مصنوعی خالی کنی آسمان قلبت ستاره باران خواهد شد همتی اگر کنی قلبت پر نور ایمان خواهد شد.

از این طرف تا آن طرف

((از این طرف تا آن طرف))

ای بابا انگار این در گیری تمامی ندارد.خاطره ضجه های کودک فلسطینی که خانواده اش  در مقابل نگاهش کشته شدند،آزارم

می دهد.بیماران خرد سال فلسطینی بر اثر نرسیدن دارو بعد از شروع کوتاه تمام می شوند. مجلس عروسی در افغانستان به وسیله

بمب افکن ها با خاک یکسان می شود و بعد معلوم می شود که تنها یک اشتباه محاسباتی بوده .کمی آنطرف تر،قاره سیاه را می گویم،

کرکسی منتظر است تا کودک سیاه ،بی رمق آخرین نفس هایش را بکشد. در عراق دختران مسلمان در ابو غریب بی آبرو می شوند.

 وهر عراقی وقتی از خانواده اش جدا می شود، باید انتظار این را داشته باشد که دیدار دوباره اش با تکه پاره های بدن عزیزش باشد.

تا به حال تصور کرده ای که اگر دست وپای بریده عده ای کودک و بزرگسال را کنار هم بچینند چه صحنه ای می شود؟

بعضی از این چیزها اصلاً باور کردنی نیست. خوب چه می شود کرد، باز جای شکرش باقی است که در آن طرف دنیا، غرب را

می گویم، همه شادند. برج های بلند و زیبا چشمها را خیره می کنند . شهرهایشان چه شب های زیبایی دارد.شهرهایی پر از چراغانی

و نور با مردمانی شاد  که در کافی شاپ ها نوشیدنی می نوشند و با هم می رقصند و ........

خوب حق هم دارند آخر پشتشان به یک عالمه علم و صنعت و تکنولوژی گرم است.حالا می فهمم که چرا اینها همین ......

اسمش چی بود؟ آهان! جنبش سبزی ها چرا سنگ غرب را به سینه می زنند چه گناهی کرده اند بندگان خدا این ها هم می خواهند

شاد باشند.ولی اینکه ضجه های کودکان فلسطینی و نت های موسیقی کافی شاپ ها چطور با هم هماهنگ می شوند.و شهرت سینمای

هالیوود و بی آبرویی دختران مسلمان چه ارتباطی با هم دارند.و ارتباط  بین شیشه شراب سرخ و رگ های کودک سیاه چیست؟

و جنبشی ها چگونه این مسائل را برای خودشان حل کرده اند، نمی دانم. شاید اصلاً خبر ندارند. شاید هم به توصیه روانشناسان

نیمه پر لیوان را دیده اند و خیال خودشان را از این سؤال مزاحم راحت کرده اند. ولی باز آخرش نفهمیدم مقاومت کنیم یا در صلح و

سازش زندگی کنیم. دم از انقلاب و مکتب بزنیم یا اسلام آزاد همراه دموکراسی. غلط نکنم این قصه از اول دنیا بوده و تا آخر دنیا هم

تمامی ندارد.


آسمان منتظر

آسمان منتظر

آسمان آبی اش را از تو می گیرد

عشق باید در کلاس درس سیره تو با پدر و همسرت زانو بزند ولحظه به لحظه هستی اش را ازتو تمنا کند

صبر را به زانو درآوردی آنگاه که در دشواری های شعب ابی طالب برای پدرت مادری کردی وخم به ابرو نیاوردی

ولی چه زود شکستی بعد از فراغ پدرت آنگاه که گفتی قلب انسان می ایستد در هجرت او و اشک را همین بهانه بس تا بریزد برای همیشه در دوری او واشک ریختی واشک بودی ونبود پدرت که مثل

گذشته پاک کندصورتت را

ومی سوزم ازنامردی نامردان که تورا با این غم جانگداز رهایت نکردند وزخم بر جگر سوخته ات زدند آنگاه که فدک را غصب کردند وخورشید را خانه نشین

آسمان چه غروب سرخی دارد

اما تو مانند مدینه خاموش نبودی وسوختی و آتش گرفتی شاید که مدینه ببیند مظلومیت ولایت را افسوس که کور بودند و ندیدند تو را و امتداد تو را در کربلا

آسمان تیره و تار شده است

وهنوز که هنوزه می سوزیم در دوری ابن الکوثر به امید این که بیاید و روح خسته بشریت را از چشمه کوثرسیراب کند.

السلام علیک یا فاطمة الزهرا